سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیبای من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

بفرمایید روضه

 امروز هشتم محرم 1433 هجری قمری و روز ذکر مصیبت فرزند عزیز امام حسین (ع) ،حضرت علی اکبر است.

«علی بن الحسین»  معروف به علی‌اکبر، اولین نفر از خاندان امام(ع) بود که اجازه گرفت به میدان برود.

 علی اکبر بغایت نیکو‌سیرت و بسیار خوش‌صورت بود و به دلیل شباهت فراوان به پیامبر (ص)، هر‌گاه اصحاب دلشان برای پیامبر(ص) تنگ می‌شد به وی نگاه می‌کردند.

 اما روز عاشورا ...

سیره‌ی امام حسین(ع) آنگونه بود که از روی رحم و شفقت، به کسانی که اذن میدان رفتن می‌گرفتند، در ابتدا اذن نمی‌داد. اما این بار تفاوت داشت؛ به محض آنکه علی اکبر اجازه خواست، امام به وی اذن داد... و این سنت رسول الله(ع) بود؛ ایشان ـ بر خلاف رهبران دیگر که نزدیکان خویش را از معرکه دور می‌دارند ـ در غزوات هر کس که به او (ص) نزدیک‌تر بود را قبل از دیگران به جنگ می‌فرستاد .

 حسین(ع) سپس نگاهی ناامیدانه بر قد و بالای فرزند رشیدش کرد و آنگاه چشم به زیر انداخت و گریست... 

 گمان مدار که گفتم برو ، دل از تو بریدم

 نفس شمرده زدم، همرهت پیاده دویدم

 دلم به پیش تو ، جان در قفات ، دیده به قامت

 خدای داند و دل شاهد است من چه کشیدم

 امام(ع) پس از آنکه علی‌اکبر را روانه میدان ساخت، انگشت به آسمان بلند کرد و محاسن مبارک را به دست دیگر گرفت و اینگونه با خدای خویش راز ونیاز نمود: «ای خدا! شاهد باش که جوانی برای جنگ با این قوم به سوی آنان رفت که شبیه‌ترین مردم در خلقت و اخلاق و گفتار، به رسول‌الله(ص) است که هرگاه مشتاق دیدار رسول (ص) تو می شدیم به صورت وی نگاه می‌کردیم».

 آنگاه این آیه را قرائت کرد: «ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم وآل عمران علی العالمین ذریهًْ بعضها من بعض والله سمیع علیم» یعنی «خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد ؛ آنها فرزندان (و دودمانی) بودند که (از نظر پاکی و تقوا و فضیلت) بعضی از بعض دیگر گرفته شده بودند و خداوند، شنوا و دانا است».

 علی‌اکبر(ع) به سوی سپاه دشمن تاخت و رجزخوانان، جنگی سخت کرد و بسیاری از سپاهیان یزید را به خاک انداخت. 

 کم‌کم تشنگی و زخم‌های متعدد، می‌رفت که تاب و توان از کف اکبر برباید که یکی از دشمنان ضربه‌ای بر سر آن حضرت وارد آورد. خون صورت وی را پوشاند و او را از پای درآورد. علی اکبر دست دور گردن اسب حلقه کرد تا بر زمین نیفتد اما اسب در ازدحام دشمن و دشنه، به جای آنکه وی را به سوی خیمه‌گاه باز گرداند به قلب دشمن برد. دژخیمان یزیدی دور اسب را گرفتند و از هر سوی بر پیکرش شمشیر وارد آوردند آنگونه که نوشته اند بدنش ریز ریز (اِرباً اِرباً ) گردید... 

 علی‌اکبر، پدر را صدا کرد که: «یا ابتاه، علیک منی‌ السلام هذا جدی رسول الله ... ـ پدرجان، خداحافظ، این جدم رسول‌الله(ص) است که به بالینم آمده و جامی پر از آب به من می‌نوشاند» ... 

 امام(ع) بسرعت خود را به پیکر اکبر رساند و صورت به صورت وی گذاشت و فرمود: «علی الدنیا بعدک العفا ـ بعد از تو ای پسرم اف بر این دنیا باد» ...

 آنگاه ـ مطابق زیارت مروی از امام صادق(ع) ـ مشتی ازخون وی را به آسمان پرتاب کرد و شگفت آنکه قطره‌ای از آن به زمین برنگشت ... 

 حضرت زینب(س) که این صحنه را دید شتابان از خیمه‌ها بیرون آمد در حالیکه فریاد می‌زد: «یا اُخَیّاه و یابن اُخیاه ـ وای برادرکم وای فرزند برادرم» و خود را بر پیکر علی اکبر افکند.

 امام(ع) وی را گرفت و به خیمه‌ها بازگرداند و به جوانان فرمود: «برادر خویش را بردارید و به خیمه‌ها برسانید» ... 

 آری! امام(ع) تمامی شهدا را خود به خیمه‌ها می‌آورد؛ به جز آن دو کشته که با شهادتشان کمر او شکست؛ پسرش علی‌اکبر(ع)؛ و برادرش ابوالفضل العباس(ع) ...