سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیبای من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

اویک فرشته بود2(قسمت اول)

    نظر

داشتم بیرون رو نیگا کردم ، امروز زودتر دارم میرم خونه خیلی خسته بودم مرخصی گرفتم برم خونه استراحت کنم . یه خانمی با ظاهری مرتب نظرم رو جلب کرد شاید چون کمی شبیه دختر خالم بود اومد کنارم نشست و ازم پرسید شما توشهرک زندگی میکنی؟گفتم آره. دست برد توکیفشو یه کارت درآورد ودادبه من.

گفت این کارت منه خوشحال میشم در خدمتتون باشم.کارت رو نیگاکردم روش نوشته بود زیبایی ژاله، عروس وشنیون و...وطرف دیگه ی کارت نوشته بود خیاطی، گلدوزی و... اصلا حوصله حرف زدن نداشتم ولی اون خیلی مشتاق به نظر می رسید بهش گفتم خیلی هنرمندین.گفت لطف دارین و....بله به اونجایی رسید که من 2تا پسر دارم که یکیشون سال ببر بدنیا اومده وخیلی آرومه ویکی سال میمون که خیلی شیطونه یه نگاهی به من کرد وگفت خدا کوچولوی شمارو بخیر کنه که سال نهنگ بدنیا میاد.هردومون زدیم زیر خنده .احساس خستگی کمتری می کردم خانم خوش مشربی بودوازش پرسیدم با این همه مشغله همسرتون صداش در نمیاد ؟ با ناراحتی گفت ازهم جدا شدیم.گفتم چرا؟با دوتا بچه؟

گفت بعد از20سال زمانیکه احساس میکردم همه چیز دارم ،همه چیزم رو ازدست دادم.یه هرزه زندگی من وبچه هام رو نابود کرد.ازم پرسید اویک فرشته بود رو دیدی ؟گفتم آره.گفت: اون داستان زندگی منه. سوالات زیادی در ذهنم ایجادشد .اتوبوس سر ارغوان 5ایستاد واون خداحافظی کردو از اتوبوس پیاده شد.